نوشته شده به دست تیموررضائی شهریور
مسافری آمد و رفت و سایه اش نه بر جاده ، که بر دل ماند . به یادت هستم بی هیچ بهانه ای ، شاید دوست داشتن همین باشد ! من از لمس یک برگ به حقیقت جنگل پی بردم و از یک حس دوست داشتن به عظمت خدا رسیدم . چیزی نگو لیاقتت عشق مقدسم نبود ، حس می کنم نبودی و بودنت یه قصه بود .عاشقانه در راه رسیدن به اوج ، با مردم مهربان باش ، زیرا هنگام سقوط با همان مردم روبرو خواهی شد . سلام ای تنها بهونه واسه نفس کشیدن ، هنوزم پر میکشه دل واسه به تو رسیدن ، من ره به خلوت عشق هرگز نبرده بودم ، گر پیدا نمی شدی تو شاید که مرده بودم . نظرات شما عزیزان: |
درباره وبگاه آرشیو مطالب نویسندگان |